علمی-اجتماعی
|
||||||||||||||||
سه شنبه 19 دی 1391برچسب:, :: 1:5 :: نويسنده : شمیلا سیامکی
می تراود مهتاب می درخشد شبتاب نیست یک دم شکند خواب به چشم کس و لیک غم این خفته ی چند خواب در چشم ترم می شکند نگران با من استاده سحر صبح می خواهد از من کزمبارک دم او آورم این قوم به جان باخته را بلکه خبر برجگرخاری، لیکن از ره این سفرم می شکند نازک آرای تن ساق گلی که به جانش کشتم که به جان دادمش آب ای دریغا به برم می شکند دستها می سایم تا دری برعبث می پایم که به در کس آید، در و دریوار به هم ریخته شان برسرم می شکند می تراود مهتاب، می درخشد شبتاب، مانده پای ابله از راه دراز،بر در دهکده مردی تنها کوله بارش بر دوش ، دستها بردر، می گوید با خود ، غم این خفته چند، خواب در چشم ترم می شکند. نظرات شما عزیزان:
درباره وبلاگ موضوعات آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پیوندهای روزانه پيوندها
![]() نويسندگان
|
||||||||||||||||
![]() |